«پدر، عشق، پسر».در خیمه روضه
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۳۹۱۹۲
گروه زندگی- مریم برزویی: آدم انقلابی، مرد میدان است. فرقی نمی کند زن باشی یا مرد. می توانی هر قدمی که بر میداری، هر انتخابی که میخواهی بکنی، هر حرفی که بر زبان می آوری، در آن نشانه ای از خدمت به مردم و گسترش پیام انقلاب در بین خلق خدا باشد. طوری عمل کنی که خلائی از جمهوری اسلامی را پر کنی و کار بر زمین مانده ای را به عهده بگیری.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همسرم اصرار دارد هیئت برویم محله های پایین شهر. می گوید حالم آن جا بهتر است.
هنوز می خواهد به منبرش ادامه بدهد که لبخندی می زنم و می گویم:« باشه، قبول. تسلیم. بریم!»
راه می افتیم به سمت حاشیه شهر. از جایی به بعد دیگر خبری از آسفالت نیست و توی ماشین حسابی دل و روده ات به هم می پیچد. هرچه می روی جلو فضا تاریک و تاریک تر می شود. فکر کنم تیر برق ها نتوانسته اند خودشون را به این جا برسانند. شیشه ماشین را پایین میکشم تا کمی حالم عوض شود. اما فاضلاب می زند توی صورتم .چند تا سرفه می کنم و روسری ام را محکم جلوی دهان و بینی ام می گیرم.
بالاخره پرسان پرسان به هیئت محله می رسیم. این جا همان جایی است که خوب و بدش را یک کاسه می کنند و همیشه برایش یک تیتر به سبک صفحه حوادث می زنند.
چند دختر و پسر کوچک جلوی در تکیه ای که با چادر و داربست سرپایش کرده اند، دارند با چوب روی زمین برای هم خط و نشان میکشند. از توی تکیه صدای ضعیف روضه می آید. از همسرم جدا می شوم و به قسمت زنانه می روم. چند زن با چادرهای مشکی رنگ و رو رفته گوشه هیئت گرم صحبت هستند. چند نفر دیگر هم دارند گوشه تکیه توی یک تشت پلاستیکی کوچک، لیوان ها را آب کشی میکنند و توی سینی می چینند. آهسته سلام میکنم و گوشه ای می نشینم. چند دقیقه ای سر و ظاهرم را برانداز می کنند و دوباره به صحبت شان ادامه می دهند. یک دفعه بچه ها میآیند تو و میگویند:« حاج آقا آمد، حاج آقا آمد»
حاج آقا یا الله کنان وارد تکیه می شود. بسم الله میگوید و مجلس را شروع میکند. سلامی به اباعبدالله میکند. من هنوز غرق در فضای تکیه و شمارش زن هایی هستم که هر دقیقه زیادتر میشوند. انگار ساعت شان را به وقت حاج آقا تنظیم کرده اند.
یک دفعه کلماتی آشنا توی سخنرانی، توجهم را جلب می کند. با خودم می گویم شاید اشتباه شنیده باشم. گوشم را تیزتر می کنم.
«چه خوب شد که نبودی لیلا...!» زن ها یکی یکی چادر هایشان را روی سرشان می کشند.
«تو می خواستی کربلا باشی که چه کنی؟
برای علی اکبر مادری کنی؟»
هرچه جلوتر می رود یقینم بیشتر می شود.
خودش است. کتاب «پدر، عشق، پسر...»
حاج آقا دارد روی منبر کتاب می خواند. آن هم «پدر، عشق، پسر».
اشک شوق توی چشمم جمع می شود. تا حالا ندیده بودم سخنران روی منبر کتاب بخواند و خودش یک تنه هم منبری شود و هم روضه خوان! چند صفحه ای می خواند و کتاب را می بندد و شروع به معرفی می کند. دیگر صبرم تمام می شود. از زن جوان کناری ام می پرسم:«ایشون هرشب براتون کتاب می خونه؟» لبخندی می زند و میگوید:« آره حاج آقا کتاب میاره برامون. یک شب برای ما، یک شب برای بچه ها. خدا خیرش بده.»
ذوق زده می پرسم: «بعد کتابا رو میاره براتون شما هم بخونین یا فقط معرفیه؟»
همان طور که چشمش دنبال بالا و پایین پریدن پسرش وسط تکیه است، میگوید:« نه اونقد بودجه نیس که بیاره. ما هم تو وسعمون نیس بخریم. انقد واجب تر از کتاب داریم حاج خانم!»
لبخندی می زنم و میگویم:« خب نمیشه مثلا چند تا بیارن امانتی بین هم بچرخونین؟!»
انگار حوصله جواب دادن نداشته باشد، بلند می شود و در حالی که به طرف پسرش می رود میگوید:« از اون دخترای جوون بپرس. من خبر ندارم!»
تشکر می کنم و به طرف آشپزخانه می روم. یک ظرف قند بزرگ کنار سینی است. اشاره میکنم به ظرف و میگویم:« اجازه هست اینو بچرخونم تا شما چایی بیارین؟» نگاهی بهم میکند و میگوید:« ببر دخترم!» قندها را می چرخانم و می رسم به جمع دخترهای نوجوان که حسابی سرشان به گوشی و سلفی گرفتن گرم است. همان جا کنارشان می نشینم. خودم را قاطی شان میکنم و می پرسم:« ازین کتابا که حاج آقا معرفی میکنه اینجا هست امانت بگیریم؟»
موهایش را به زور زیر شالش می کند و میگوید:« نه خانم امانت نمیدن. باید بریم کتابخونه بگیریم. راهش دوره ما هم دیگه بی خیالش میشیم.»
کمی مکث میکنم و میگویم:« اگه یه پیشنهاد بدم بهتون پایه هستین انجام بدین؟» بقیه دخترها جلوتر می آیند و میگویند:« مثلا چی؟!»
_میز کتاب! کتاب بیاریم، از همین کتابای معرفی حاج آقا. اینجا امانت بدیم. البته باید یکی مسئول امانت بشه.
یکی شان می گوید:« ینی اگه گم بشه خودمون باید پولشو بدیم.»
_نه، إن شاء الله گم نمیشه. اصلا کار سختی نیستا. میشه از کم شروع کنید.
می پرسند:« نمیشه خودتون باشید؟»
می خندم و میگویم:« نه من مسیرم اینجا نیست. شاید فقط گاهی بتونم بیام. ولی میدونم شما از پسش برمیاین. حالا اگه موافقین، بریم با حاج آقا حرف بزنیم دسته جمعی!»
کمی به همدیگر نگاه می کنند....
یکی شان می گوید:«آخه ما تا حالا ازین کارا نکردیم. شاید مامان مون اجازه نده خانم!»
می گویم:« نگران نباشین بهتون یاد میدم. ماماناتونم با من!»
به همسرم پیامک می دهم که حاج آقا را چند دقیقه دم در نگه دارد. دخترها سر و ظاهرشان را مرتب میکنند و باهم به بیرون تکیه می رویم. حاج آقا با یک ساک بزرگ کنار دیواری ایستاده و دارد با همسرم حرف می زند. به طرف شان می رویم. سلام و احوال پرسی میکنم و ماجرا را می گویم. حاج آقا با خوش رویی استقبال می کند. چند تا کتاب از توی کیفش در می آورد و به طرفم میگیرد و میگوید:« با این چند تا میتونین شروع کنین. فقط برای اول کار یه ضمانت باید بذارین». همسرم پیش قدم می شود و کارت ملی اش را به حاج آقا می دهد و معامله جوش می خورد.
با دخترها می آییم توی تکیه. کتاب ها را وسط تکیه پهن میکنیم. کم کم بچه ها و خانم ها دورمان را میگیرند. با یکی دو نفر از دست و پا دارهایشان، صحبت میکنم و کار را می سپارم بهشان. چشمم می افتد به اسم حسین که با گِل دور تا دور پارچه های مشکی تکیه را توی بغلش گرفته. دستم را به طرفش دراز می کنم و می گویم «خودت هوایشان را داشته باش حسین!»
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: روضه انقلابی کنشگری اجتماعی سخنران خوب اسلام مستضعفین کتابخوانی ترویج کتاب حاج آقا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۳۹۱۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رونمایی از کتاب «هنر فرازان» در برج آزادی
آفتابنیوز :
کتاب «هنرفرازان » متشکل از ۶ بخش آثار هنری با حضور يکصد و پانزده هنرمند، همراه با ۱۱۸ اثر در شاخههای مختلف هنرهای تجسمی است که هر يک در بخش ادبی همراهی می شود و هفتاد و سه قطعه از اشعار قدما و شاعران معاصر با چهل و پنج شعر سروده شده توسط هنرمندانی که آثارشان در اين کتاب به چاپ رسيده میباشد.
کتاب «هنر فرازان» به همت خانم ليلا شاهنجرينی و انتشارات عزيزستان منتشر شده است.
انتهای پیام /
خبرنگار: نسترن اسکندرپور